يه روز يه پسر با يه دختره آشنا ميشن ، حرف ميزنن ، قرار ميزارن ، كم كم باهم قاطى ميشن در حدى كه پسره عاشق دختره ميشه . دختره به پسر ميگه تو مثل داداشم ميمونى . چند سال ميگذره بزرگ ميشن روزايى كه باهم بودن بيشتر ميشه شبايى كه باهم بيدار ميمونن بيشتر ميشه و خلاصه براى اين دختره خواستگار مياد د پسره كه ميشنوه ، ميشكنه ، خورد ميشه ، براى عشقش خواستگار اومده و ميخوان ازدواج كنن. بقیه متن در ادامه مطلب.
چرا فکر می کنی اون بهـت خیانت کـرده ؟! این تویی کـه بـا انتخاب کـردن و دوست داشتن کسـی که لیاقـتتو نداره به خودت خـیانت کردی . . . تو روزگار رفته ببین چی سهم ما شد … از عاشقی تباهی از زندگی مصیبت از دوستی شکست و از سادگی خیانت دانه هایی از عشق کاشتم و خوشه هایی از غم برداشتم خیانت ، تکرار و رویش نفرت . . . به تو که فکر می کنم بی اختیار به حماقت خود لبخند می زنم سیاه لشکری بودم در عشق تو و فکر می کردم بازیگر نقش اولم … در زندگیم به هیچ کس خیانت نکردم ، جز خودم . . . ! پابندی به تو خیانت به خودم بود لعنتی . . . ! اگر روزی دشمن پیداکردی ، بدان در رسیدن به هدفت موفق بودی اگر روزی تهدیدت کردند ، بدان دربرابرت ناتوانند اگر روزی خیانت دیدی ، بدان قیمتت بالاست حداقل اگر خیانت کردی و رفتی ، آنقدر انسان باش که بگی خیانت کردم ! نگو تو بد بودی ! |
About
به وبلاگ من خوش آمدید
Home
|
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 24
بازدید ماه : 25
بازدید کل : 8703
تعداد مطالب : 12
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1